خاطرات جنگ 2

حتما نظرات خوتان را اعلام بفرمائید

خاطرات جنگ 2

سالهای قبل در شروع اخبار شبانگاهی  تلویزیون شبکه یک، شلیک  موشک ماوریک از  هلیکوپتر کبرا را نشان می داد و خلبان هلی کوپتر کسی نبود جز شهید والامقام نصراله تفضلی یکی از شجاعترین خلبانان کبرا در جهان.

در عملیات  فتح خرمشهر 12 اردیبشهت 1361 هلی کوپترکبری به خلبانی  نصرالله تفضلی و نصیر رادفر ، مورد اصابت گلوله قرار گرفت وحین سقوط ، شعله ور شد. در چنین شرایطی ، وقتی هلی کوپتر دچار حریق می شود کاری از دست کسی بر نمی آید، با این حال ، آن روز آقای فرجی خودش  را داخل  آتش کرده بود و

توانست پیکر پخته شده تفضلی را که بیش از 60  درصد  صدمه  دیده  بود ، از میان آتش بیرون بکشد و به بیمارستان برساند .
متاسفانه به دلیل شدت برخورد هلی کوپتر به زمین ، رادفر در همان لحظه اول به شهادت رسیده بود و البته با توجه به حجم شعله های آتش و احتمال بروز انفجار ، نتوانسته بودند
 جسدش را به همان موقع بیرون بکشند و ساعاتی بعد با فرو کش کردن آتش دشمن و خاموش شدن شعله های هلی کوپتر ، توانستند جسد سوخته اش را به پشت خط تخلیه کنند .
 رادفر  قد بلندی داشت جوان چهارشانه زیبائی بود ، عملیات که تمام شد از آن هیکل رشید و زیبا یک کیسه پلاستیک با حدود دو کیلو وزن تحویلمان دادند . زمانی که تفضلی را به داخل هلی کوپتر نجات می برند ، فرجی حلقه ازدواج تفضلی را از دستش خارج می سازد ، تفضلی با لحنی طنزآمیز به فرجی می گوید:

(( مواظب باش گم نشود وگرنه بیچاره می شوم !.))

این نحوه برخورد نشان می داد روحیه وی چقدر بالا بوده و با شهامت آماده پذیرش حادثه بوده است  و
البته آنچه را که از زبان  برادرش  و دوستانش به هنگام شهادت ایشان نقل می شود نیز ، بسیار حیرت انگیز و عجیب است :بعد از انتقال ایشان به تهران ،وی را به صورت ملاقات ممنوع در یکی از بیمارستانها بستری می کنند .تنها برادرش مجاز بوده  که درون اتاق شیشه ای کنارش باشد و همسر و اقوام می توانستند از پشت شیشه با او ملاقات کنند .ظاهرا" 4روز بعد از حادثه ، برای آخرین بار با اقوام و دوستان ملاقات می کند و برای آنها دست تکان می دهد ، بعد همانطور که روی تخت  خوابیده بود ، به برادرش وصیت می کند و ملافه را روی سرش می کشد .برادر ایشان هم  جهت دلداری و روحیه دادن ، با او شروع به صحبت می کند .اما چند لحظه بعد وقتی ملافه را از روی صورت او کنار
می زند متوجه می شود که نصرالله رفته .....

شاید تو را دوباره ببینم

من در خرمشهر

همیشه به آسمان نگاه می کنم

شاید تو را دوباره ببینم

که از لابه لای ابرها

با کبرای زیبایت بر می گردی !


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: مطالب در خصوص شهدای بزرگوار ارتش ج ا ا و انانی که زنده هستند، ،
نويسنده : دوستی