زورآزمایی ابرقدرت ها در خاورمیانه

حتما نظرات خوتان را اعلام بفرمائید

زورآزمایی ابرقدرت ها در خاورمیانه

بلوک بندی های سیاسی، افزایش دیپلماسی فعال برای بهره گیری از ظرفیت های منفعت طلبانه وحمایت های مستقیم از گروه های تروریستی و جبهه مقاومت ازسوی آمریکا و روسیه و همچنین درگیرشدن ایران و عربستان به عنوان پدران معنوی مذهب شیعه و سنی درجبهه گیری ها، نشان از زورآزمایی ابرقدرت ها در خاورمیانه دارد.
منطقه غرب آسیا با داشتن منابع غنی انرژی از یک‌سو و موقعیت خاص ژئوپلیتیک از سوی دیگر، حوزه منفعتی غیرقابل اغماض برای قدرت‌های بزرگ محسوب می‌شود. این در حالی است که این منطقه نه تنها با نظم سیاسی- اقتصادی آمریکا هماهنگی ندارد بلکه به‌ شدت از پتانسیل مقاومت و مقابله برخوردار است. حوادثی از قبیل رخداد 11 سپتامبر 2001 و حضور اتباع سعودی درآن و احیای افراط‌ گرایی در منطقه، نمایانگر تضاد منفعتی و امنیتی قدرت آمریکا و منطقه خاورمیانه است.
ازاین‌رو، پیگیری اصلاحات سیاسی در چارچوب طرح خاورمیانه بزرگ به منظور استقرار نظم سیاسی مطلوب و اصلاحات اقتصادی در راستای اقتصاد لیبرال و بازار آزاد به منظور استقرار نظم اقتصادی مطلوب در دستور کار سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا قرارگرفت.
درطول یک دهه گذشته جهان عرب شاهد افزایش دامنه اعتراضات و اعتصاب‌های سیاسی اجتماعی بوده است. آنچه در اواخر سال 2010 درتونس رخ داد، رویدادی کاملاً تازه نبود، بلکه نمونه چشم‌ گیرتری از نارضایتی‌های مشترک موجود در سراسر منطقه به‌ ویژه مصر، مراکش، الجزایر و اردن که با موضع گیری های آمریکا و روسیه شعله آتش را گسترش داد.
درحال حاضر منافع آمریکا و روسیه در زمینه جلوگیری و کاهش استفاده از سلاح‌های هسته‌ای و دیگر سلاح‌های کشتارجمعی و کاهش خطر حملات تروریستی بزرگ، همگرا است. هردو این تهدیدات از بی‌ثباتی و خشونت در شرق میانه که در آن سازمان‌هایی نظیر دولت اسلامی عراق و شام (داعش) و القاعده سابق وجود دارند ناشی شده است. 
هم القاعده و هم داعش علاقه زیادی به استفاده از سلاح‌های کشتارجمعی وشیمیایی از خود نشان داده‌اند. هر دو این سازمان اقدام به استخدام شهروندان آمریکا، کشورهای اتحادیه اروپا و روسیه برای مبارزه در صفوف خود و همچنین حملات تروریستی نموده‌اند.
اکنون ازجمله مهمترین موضوعات وعلل بی ثباتی در خاورمیانه وجود گروه های تروریستی با ایدئولوژی به ظاهر دینی همچون طالبان، القاعده، داعش است که ایالت متحده آمریکا و روسیه با پراکندن نفرت مذهبی و خشونت افسارگسیخته در قالب برداشتی سطحی و ناصحیح از اسلام قسمت قابل توجهی از کشورهای اسلامی منطقه را دچار جنگ داخلی کرده است.
ایالات متحده پس از حملات 11 سپتامبر 2001 تاکنون مدعی مبارزه با این گروه ها می باشد اما نگاهی به تاریخچه پیدایش طالبان، القاعده و داعش نقش سیاست های مستقیم و غیرمستقیم دولت های ایالات متحده را در ایجاد، آموزش، تجهیز و سازماندهی این گروه ها نمایان می کند.
ازجمله دلایل آمریکا برای تشکیل طالبان در افغانستان درآن برهه (که بنیان ترویج گروه های تروریستی دیگر مشابه تا امروز در منطقه است) را می توان مبارزه با ارتش سرخ در خاک افغانستان و تضعیف نفوذ ایران در افغانستان به دلیل آنکه 'برهان الدین ربانی' و 'احمد شاه مسعود'جزء قوم تاجیک به حساب می‌آمدند و به دلیل زبان مشترک با ایرانیان رابطه خوبی با ایران داشتند را برشمرد.
همچنین آمریکا با اشغال عراق و منحل کردن ارتش و سازمان امنیت این کشور در پیدایش داعش و سپس تقویت آن نقش مستقیم داشت. اشتباه است اگر کسی تصور کند که تحولات ریشه ای در سیاست های دولت کنونی آمریکا ایجاد شده یا ترامپ آمده که تا در مسیری برعکس اوباما حرکت کند. علیرغم اختلاف دولت های جمهوریخواه و دموکرات در برخی مسائل، ولی دولت های آمریکا بر اساس منافع ملی و راهبردی غیرقابل تغییری عمل می کنند.
علیرغم مواضع انقلابی اولیه ترامپ در مقایسه با اوباما، اما به مرور مشخص شد که دیدگاه و نگرش وی درقبال مسائلی مثل فلسطین وبحران های سوریه، لیبی، عراق و یمن از شیوه رویکرد اوباما منحرف نشده است.
اشتباه است اگر این فرض را بپذیریم که رفتارسیاسی ایالات متحده در برخورد با تحولات خلیج فارس متاثر از عوامل جغرافیای سیاسی بوده ونیز با توجه به این اصل که می‌گوید'عوامل جغرافیایی از عناصر ثابت و پایدار قدرت هستند حکومت‌ها ناپایدار اما منافع و واقعیت‌های جغرافیایی پایدارند' باید اضافه کرد که به رغم تحول در نظام بین‌الملل تغییر دراستراتژی آمریکا نسبت به مسائل خلیج فارس موقعیت سرزمینی در خاورمیانه همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است.
در دهه 1990 به رغم از میان رفتن خطر شوروی با توجه به نقش پراهمیت زمین سیاسی و زمین راهبردی (ژئواستراتژیک ) منطقه خلیج فارس در نظام جهانی، ایران به‌عنوان کشور مهم مرتبط با این منطقه توجه و حساسیت قدرت‌های غربی بویژه ‌آمریکا را بیش از گذشته به خود جلب کرد.
درشرایط نوین جهانی آمریکا در صدد اجرا و حاکم نمودن سیاست امنیت (یک قطبی) در منطقه برآمد. بنابراین در دهه90 پس از جنگ کویت محاسبات زمین سیاسی 'ژئولیتیکی ' واشنگتن بر تضعیف قدرت منطقه‌ای خلیج فارس تمرکز یافت و براساس مفاد سیاسی دکترین رئیس جمهور آمریکا (بوش پسر) قطب‌بندی جدیدی به دنبال تحولات سپتامبر 2001 پدید آمد که برنظام بین‌الملل به‌طور اعم و خلیج فارس بویژه تاثیر گذاشت.
یکی از نکات ومسائل مهمی که درخصوص تحولات و قیام ملت های منطقه به آن اشاره می‌شود، غیر قابل پیش‌بینی بودن این تحولات در دوره زمانی کنونی بود که به خصوص برای آمریکا، نوعی شکست اطلاعاتی محسوب شد.
نکته حائز اهمیت در مورد این انقلاب ها این بود که خواسته های مردم در سطح مسائل اقتصادی باقی نماند و با زیر بنایی اسلامی به حوزه های دیگر از جمله حوزه های سیاسی واجتماعی تسری یافت.
آمریکا که از تحولات کشورهای منطقه شگفت زده شده بود از این زمان به بعد سعی کرده با سوار شدن بر موج تحولات در این کشورها و انحراف مسیر انقلاب ها، راهبرد ها و طرح هایی را بر اساس اولویت های منافع ملی خود برای مدیریت اوضاع خاورمیانه و شمال آفریقا طراحی و اجرا نماید. البته سیاست های ایالات متحده امریکا فاقد الگوی واحد در همه کشورهاست.
دردوران رئیس جمهوری جدید آمریکا نیز واضع سلبی روسیه به هیچ وجه برای ترامپ قابل هضم نیست، به ویژه که در سازمان ملل از حق وتوی خود در برابر سوریه استفاده کرد در حالی که می توانست با ترامپ به نوعی کنار بیاید.
برای ترامپ همچنین شیوه ای که پوتین و هم پیمانان منطقه ای اش اتخاذ می کنند وگمان می کنند که پیروز میدان شده اند نیز قابل هضم نیست. روسیه همین مواضع را در قبال پیمان ناتو و اروپا اتخاذ کرده است. ادامه این روند برای روس ها آسان نخواهد بود، به ویژه بعد از آن که اقدام به 'اشغال' شبه جزیره کریمه کردند.
یکی دیگر ازمحورهای اصلی تشتت آراء و اختلاف میان کشورهای خاورمیانه و منبع بروز جنگ های متعدد وخونریزی های فراوان در دهه های اخیر(پس از جنگ جهانی دوم تاکنون) مسئله مناقشه مسلمانان و رژیم صهیونیستی در موضوع فلسطین است.
اشغال اراضی فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی و جنایت های این رژیم در حق مردمان فلسطین و لبنان در طول سالیان گذشته با حمایت بی دریغ و تمام عیار دولت های ایالات متحده از تلاویو همراه بوده است.آخرین پرده از این تراژدی که تاکنون روی داده به رویکرد دولت جدید آمریکا در قبال شهرک سازی های غیرقانونی رژیم صهیونیستی که توسط اکثریت کشورهای سازمان ملل و شورای امنیت محکوم شد برمی گردد. 
ترامپ دراولین موضع گیری موضوع انتقال سفارت آمریکا ازتلاویو به بیت‌المقدس را مطرح کرده است. چنین امری، نه تنها می تواند بحران خاورمیانه را شدت ببخشد بلکه در عمل به معنی فاصله گرفتن از ایده ایجاد دولت مستقل فلسطینی خواهد بود.
ادامه اظهارات تند دولت دونالد ترامپ بر ضد ایران، مایکل فلین مشاور امنیت ملی کاخ سفید، بیان داشت 'جمهوری اسلامی ایران اصلی ترین دولت حامی تروریسم است و درگیر فعالیت های خشونت آمیز است و از چنین اقداماتی حمایت می‌کند؛ فعالیت هایی که خاورمیانه را بی ثبات کرده است'. وی پیش تر نیز دراظهاراتی مشابه در واکنش به آزمایش موشکی مشروع ایران اعلام کرده بود که 'جامعه بین‌الملل باید با صراحت با رفتارهای بی‌ثبات کننده ایران درمنطقه خاورمیانه برخورد کند'.
به بهانه این سخنان، به نظر می رسد که با بیان مهمترین کانون های اصلی بحران در خاورمیانه و بررسی میزان همخوانی وانطباق عملکرد ایالات متحده با ادعاهای مطروحه از سوی مقامات این کشور در این زمینه ها، بتوان به پاسخی روشن برای این پرسش ها دست یافت که عامل اصلی بی ثبات سازی منطقه و حمایت از تروریسم کیست و چرا تمامی دولت های ایالات متحده پس از پیروزی انقلاب اسلامی، متفق القول انگشت اتهام را به سمت ایران نشانه می روند؟
آمریکاییان تلاش داشتند بر اساس تقسیم‌ بندی جهان نه تنها ایران وعراق را درمحور شرارت قراردهند بلکه حتما درصورت عدم همکاری فعال دیگر کشورهای عربی (مانند عربستان) در مبارزه با مبانی عقیدتی سلفی که به‌ عنوان نماد تهدید برای آمریکا تلقی می‌شود آنها را به این محور اضافه نمایند.
استراتژی (نظام امنیتی تک قطبی) درخلیج فارس که از سوی آمریکا تحمیل شده است مستلزم ایجاد شکاف در بین دو دسته از کشورهای خلیج فارس بود. یکی از دو دسته کشورهایی هستند که با آ‌مریکا همسویی دارند ودسته دیگر کشورهایی که سیاست آنها با اهداف آمریکا هماهنگی ندارد.
هرچه شکاف بین شورای همکاری خلیج فارس از یک سو وایران از سوی دیگر بیشتر شود سیاست نظام امنیتی تک قطبی نیز به هدف خود نزدیک‌تر می‌شود بنابراین آمریکا مهمترین مانع در راه استقرار هرگونه نظام امنیت دسته جمعی در منطقه به شمار می‌رود. علت تحریکات آمریکا را باید در راستای اهداف و استراتژی آمریکا در خلیج فارس و سیاست مهار دو جانبه جستجو کرد.
از نظر علمی نیز نتیجه اثبات فرضیه این است که باید تنش‌های سیاسی میان ایران و برخی کشورها برطرف شود. طی سال‌های 1997 تا2003 که به واسطه سیاست تنش‌ زدایی، روابط ایران با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و بویژه عربستان سعودی بهبود یافت، از مواضع خصمانه شورای همکاری خلیج فارس نسبت به ایران به‌ طور محسوس کاسته شد.
اکنون نیز ایران در زمان ریاست جمهوری، دکتر روحانی توانسته به صورت قانونی و کم شدت روابطش را گسترش بدهد و با وجود اینکه این محاصره بسیار سخت است کشورهای همسایه جنوبی ایران تمایل دارند ایران نقشی منطقه‌ای ایفا کند اما یک فضای امنیتی 'پروژه آمریکایی ' وجود دارد که قصد دارد ایران را به‌عنوان تهدید نگاه کند.
بنابرین گذر زمان نشان داد که کشورهای متحد روسیه به هیچ وجه قصد کوتاه آمدن از قدرت را ندارد. قدرت نظامی این کشورها هرچند به‌شدت آسیب دیده است اما همچنان استوار و کارآمد است.
در این مرحله تیم سیاست خارجی آمریکا کوشش کرد دو مسیر موازی جدید برای بحران خاورمیانه را دنبال کند. تلاش‌های پیشین برای طرح مسئله سوریه در شورای امنیت به‌واسطه حمایت‌های روسیه و تا حدی چین از بشار اسد شکست خورده بود و نه تنها مجوزی برای مداخله نظامی در سوریه صادر نشده بود بلکه حتی تحریم نظامی بین‌المللی مستند به قطعنامه شورای امنیت هم علیه رژیم سوریه اعمال نگردیده بود.
آمریکا کوشید تا با استناد به کاربرد سلاح شیمیایی از سوی دولت سوریه دست به حمله نظامی علیه این کشور بزند. آمریکا در سطح دوم تلاش کرد تا روند مسلح کردن مخالفان سوری به تجهیزات جنگی آمریکایی را آغاز کند. با این وجود این اقدام وارد چنان راه پرپیچ‌ وخم و طولانی‌ مدت میان کاخ سفید و کنگره شد که چندان نتیجه‌ای را موجب نشد.
ازطرف دیگر دولت سوریه توانست در سال 2013 با ضد حملاتی مداوم، شکست‌هایی سنگین به مخالفین تحمیل کند و آنان را درتنگنا قرار دهد. از طرف دیگر ناآرامی‌های سوریه به لبنان و عراق بسط یافت و میان متحدان آمریکا و بازیگران کلیدی بحران سوریه یعنی عربستان، ترکیه و قطر چنان شکافی پدیدآمد که شیرازه ائتلاف ضد سوری را از هم گسیخت.
درعوض آمریکا کوشید با برخی کوشش‌های دیپلماتیک از طریق گفت وگوهای ژنو میان دولت و مخالفان دولت سوریه گریزی از بن‌بست نظامی در سوریه بیابد. گریزی که به‌سرعت با شکست مواجه شد.
روسیه بیشتر به تهدید تروریستی ناشی از شرق میانه به خصوص داعش می‌اندیشد و گسترش قلمرو آن را برای پیشبرد خلیفه‌ گری می‌داند. سرگئی اسمیرنوف معاون اول روسیه در امنیت فدرال در سپتامبر 2015 تخمین زده است که در حدود 2400 نفر از اتباع روسیه به جنگ در کنار دولت اسلامی عراق و شام پرداخته‌اند. همچنین 3000 نفر از اتباع جمهوری‌های آسیای مرکزی در کنار صفوف داعش قرارگرفته‌اند. علاوه بر این اتباع روسیه و دیگر جمهوری‌های شوروی سابق در سازه‌های وابسته به القاعده در شام مبارزه می‌کنند.
روسیه در اولویت اول خواهان ثبات سیاسی در سوریه بوده و در مرحله بعد به دنبال این است که هرگونه تغییر در خاورمیانه به دست خود مردمان این کشورها و با نظارت سازمان ملل انجام شود و مخالفت خود را با هرگونه دخالت کشورهای خارجی نشان می‌دهد.
روابط عمده این دو کشور به دوران جنگ سرد بازمی‌گردد، در این دوران، شوروی تلاش می‌کرد به حمایت ازحرکت‌های آزادی‌ بخش ملت‌های عرب علیه رژیم صهیونیستی که متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه بود، بپردازد. 
سوریه ازجمله کشورهایی بود که بر ضد سیاست‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه فعالیت می‌کرد. در این دوران قراردادهای متفاوتی بین دو کشور امضاء شد. 
با امضای این قراردادها حضور نظامیان روس درسوریه افزایش پیدا کرد. تا جایی که امروزه نزدیک به 35 هزار شهروند روسی در سوریه حضور دارند. روسیه به‌شدت مخالف دخالت کشورهای دیگر در سوریه است. پوتین درباره مسئله سوریه معتقد است که نباید سناریوی لیبی درسوریه اجرا شود. به همین دلیل روسیه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را که علیه سوریه تنظیم شده بود، وتو کرد تا از این طریق جلوی عملیات مسلحانه مداخله جویانِ را در سوریه بگیرد.
درحقیقت روسیه علاقه‌مند نیست تا پایگاه خود را در سوریه از دست بدهد و از این طریق باعث نفوذ بیش‌ ازپیش غرب درمنطقه شود. پوتین در مصاحبه با کانال راشاتودی اظهار داشت: امروزه عده‌ای دنبال به‌ کارگیری اعضای القاعده یا شبکه تروریستی دیگربا دیدگاه‌های مشابه برای دستیابی به اهداف خود درسوریه هستند. وی افزود این سیاست بسیار کوته‌بینانه بوده و می‌تواند عواقب وخیمی برای مجریان آن به دنبال داشته باشد.
نتیجه آن است که به دلیل عدم سیاست های موازی در روابط آمریکا و روسیه، بحران درخاورمیانه به ویژه در کشور سوریه تشدید شد و سهم خواهی ها و رضایت از اقدمات متقابل یک نظریه کاربردی و کلان برای کاهش تنش ها در خاورمیانه است.
آنچه که واقع بینانه به نظر می رسد تشدید بحران در خاورمیانه به صورت لایه بندی درابتدا از تلاش های دوابرقدرت براثبات عظمت خود درنظام بین المللی نشات می گیرد و در رویکردی جزیی، رویکرد های ایدئولوژیکی کشورهای ایران وعربستان به عنوان 'ام القرای' جهان اسلام درتشدید جنگ و خونریزی در خاورمیانه تاثیر گذار بوده است.
ایرنامه مقاله 
از محمدرضا یوسف نژاد کارشناس ارشد علوم سیاسی و خبرنگار ایرنا استان سمنان 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: اخبار مربوط به ایران وسایر نقاط جهان به روز ، ،
نويسنده : دوستی